دلنوشته سفر راهیان نور

وضغیت وبلاگ ما؟

آمار مطالب

کل مطالب : 548
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 77
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 768
بازدید ماه : 10201
بازدید سال : 36161
بازدید کلی : 379065

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مثل باران باشیم و آدرس mobinir.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نویسنده : BARANE313
تاریخ : جمعه 27 فروردين 1395
نظرات

به نام خداوند شقایق ها

گاهی زمین و زمان در تکا پو می شوند تا تورا به زمان و مکانی بخوانند که فرسنگ ها از باورت دورترند و به دلت نزدیک. اما باور کن صدایی که تورا از میان این همه هیاهوی پنجره ها و خیابان ها و آهن ها و رنگ ها فرا می خواند سخت به گوش می رسد ولی تنها به تو می رسد، تنها به تو...

درست در همین لحظه است که زنگ دلت به صدا در می آید و دعوت نامه خانه خورشید تو را به مهمانی خاک ها می خواند، فرقی نمی کند چه هستی و که هستی، مهم اینست که تو از میان هزاران نفر دعوت شده ای، فقط تو...

عکس راهیان نور

و بار گناه را زمین می گذاری و با پای دل راهی سرزمین عشق می شوی. راه سخت است و طولانی اما وقتی در قتلگاه شهدا پای می نهی نمی دانی این مکان و زمان در کدام لحظه تاریخ آینده یا حال یا گذشته است.

گویی زمان در افق اینجا چرخش زمین را هم از یادش برده است و هیچ عقربه ای در ساعت دنیایی بالا و پایین نمی رود...

انگار ذرات این خاک گرم جای خود را با ابرهای آسمان عوض کرده اند و نمی دانی در آسمان چندم قدم بر میداری.

و درست در حوالی خانه شقایق است که بوی عشق و دلدادگی و اشک از سنگرهای بی قراری مجنونت می کند و چشمه خشکیده اشک هایت جاری تر از رود اروند می شوند و می مانی من کجا و پای نهادن در جای پای بال فرشتگان کجا...

عکس راهیان نور

و حال در میان هق هق گریه هایت و اشک هایی که بر روی گونه های عبودیت جاری می شود دو رکعت نماز عشق نیت می کنی و جانمازت می شود فرش خاک و مهر نمازت زمینی که جای پای عرشیان است...

دقت که می کنی می بینی کمی آنطرفتر نوشته است خطر انفجار مین، اما پوتین و کلاه خودی تکه تکه شده و تکه پیراهنی پاره متحیرت می کند، آری اینجاست که تازه درمیابی راز سیم را باید از خار دار پرسید.

می مانی بروی یا بمانی، دل بکنی یا دل را جا بگذاری، اما پای رفتنت نیست، جاذبه مافوق تصور این خاک تو را در آغوش خود می گیرد و تو روحی که در قفس زمینی محبوس کرده ای را ناگاه رها می بینی.

چشم دنیایی را می بندی و با دیده دل می بینی دلتنگی فتح المبین را، غربت شرهانی را، عطر عجیب فکه را، تنهایی کانال کمیل را، خاک پاک چزابه را، نسیم دلنواز اروند را، حس عجیب نهر خین را، اشک های عملیات رمضان را، باران رحمت طلاییه را، بوی سیب شلمچه را و پیکر پاک شهدای تازه تفحص شده معراج شهدای اهواز را.

عکس راهیان نور

با چشم دل آسمان را می نگری، همان آسمانی که روزی در های بهشتش را برای معراج خاکیان گشود و تو اکنون بی هیاهو در همانجا ایستاده ای که روزی افق نوری فرشی را به عرش دوخت.

آری اینجا محل بارش بی امان گلوله ها و خمپاره هاست، اینجا مین ها راه بهشت را بهتر می دانند، اینجا نخل هایش هم ایستاده میمیرند، اینجا محل عبور ملائک است، اینجا ...

وقت تنگ است و باید راهی شد اما دلت را جا می گذاری و می روی و وقتی به خود می آیی که می فهمی فرسنگ ها از شعاع نور سرزمین خاکی دور شده ای و شهدا عیدیشان را با یک تکه از کفن و خاک تفحس شده خود به تو هدیه داده اند. زیارتت قبول.

http://sayberi174.persianblog.ir/

 



تعداد بازدید از این مطلب: 2304
برچسب‌ها: راهیان نور ,
موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید برد عشق را زیر باران باید پیدا کرد زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود